به نام او
سلام....
نمیدونم چم شده بود..دیگه خسته شده بودم..از همه همراهان سست عناصرم..از دنیای دوروبرم....از دروغ های همه...از سنگی شدن دلها
سر به بیابون گزاشتم...تک و تنها با خلوت خودم..کوله ام رو پر از دلایلم کرده بودم..راه میرفتم و اشک میریختم...یه دل شکسته دستم
بود و دنبال آبی میگشتم که التهابشو آروم کنم...وقتم کم بود...خیلی کم.. ........توی راه صمیمانه اومد دست روی شونم گذاشت توی گوشم زمزمه ای کرد...نگاهی به دلم کردم ...ناغافل همسفرمو کنارم دیدم....در کولمو باز کرد و معرفتو توش گزاشت...دو دل بودم برم یا برگردم....شفاعت اومد ... به صدای دلش گوش دادم...یاد تبسم خواهرم تو درّه ی سختیهاش اوفتادم...یه نگاه به کولم کردم ..زانومو زمین زدمو بازش کردم..همونجا تموم سختی ها و نا امیدی هامو ریختم بیرون و اون دل شکسته روکه با اشک هام آروم شده بود توش گزاشتم .....یا علی گفتم و پاشودم...کوله سبکم رو به دوشم کشیدم و این بار دوییدم...دوییدم به سوی هدفم... دیگه شونم احساس سنگینی نمیکرد...پاهام با اینکه زخمی بود درد نمیکرد...به آغوشی فکر میکردم که تو تمام سختی ها و بی تابی هام ..تو تمام شب ها و کابوس هام ...گرماش منو آروم میکنه...سبک بودم میخواستم داد بزنم..به همه بگم که من الهه ی وجودمو پیدا کردم...
من الهه وجودم رو یافتم ...
و تا لحظه ای که صرصر خزونم فرا برسه با جونم حفظش میکنم
خدایا شکرت...
پ ن 1: اینو باسه این نوشتم که تشکر کنم..راستی همسفرم همون حُس____________است که همیشه بهترین قلم زن کوثره که قراره از این به بعد من دیگه مزاحم نشم...تازشم یه داداش دارهههههههه که اونم دستیار مونه البته کار نظارت بر عهدشه....عجب سخته
پ ن 2: هزاران گُل سرخ تقدیم دایی جونم..میدونم که میخونه..فکر کنم تولدشه.
پ ن 3: می خواستم منم از نور بگم....ولی وقتی تمام وبلاگا رو میدیم .....به این فکر میکردم..یعنی شده بود یه روزی به این فکر کنه
که روزی همه ازش حرف بزنند ..حتی اونایی که نمیشناسنش..به قول یکی
مردم زنده کُش،مُرده پرست
به قول یکی دیگه: چیه حسودیت میشه.... نمیدونم شاید
پ ن 4:اینم باسه یگان مینویسم که حسودیش نشه....
صدای شکستنه دلشو هر کسی میتونه بشنوفه...خودشو داغون میکنه ولی هیچکس نیست که بگه چته
شاید دستهایی رو شونش بوده..شایدم خودش همشونو کنار زده...ایکاش ....رنگ غم رو از نقاشیش پاک میکرد و یه نگاهی به قالبش که خیلی وقته رنگ لطافت رو ندیده...
پ ن 5: کتابم باز کردم که مثلا درس بخونم چشمم به جمله دوستم اوفتاد باسم نوشته بود
ای کاش زودتر درس میخوندما..نمیدونم کی و باسه چی نوشته بود ولی هزاران بوسه تقدیمش باد
پ ن آخر: هر کسی الهه ای تو وجودش داره که باید پرستشش کنه..اگه تا حالا پیداش نکردید..این جمله رو یادتون نره..
(چقدر زود دیر میشود)
التماس دعا داغون
در پناه خود خدا
یا ساقی کوثر